آرتیناآرتینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

کودک جون-عکس

کوچولوی بامزه

این روزها راه میرم .واسه خودم مستقل شدم ! یک و دو رو مامان میگه منم میگم سه. همه رو پخ میکنم و میترسونم. بابا،ماما،دد،ماجو(یعنی مادر جون)،مه(یعنی عمه) ، دایی،ممه،بابی،کاکو(کاهو)،گرکو(گردو) وخیلی کلمات دیگه . هرچیزی که بخوام و دستم بهش نرسه میامو دست مامان یا بابا رو میگیرمو میبرم پیشش .عاشق کتابم و تمام کتابامو صفحه به صفحه شکلاشو میشناسم و مامانی که میپرسه بهش نشون میدم. کتاب "کوچولوی بامزه" رو خیلی دوست دارم . وقتی ازم میپرسن : " کوچولوی با مزه کیه " میگم : "من، من ". تمام حیوانات " مزرعه حیوانات " میشناسم . فوت کردنم بلدم. نانای هم خوب بلدم. بوس هم واسه هر کی بخواد پرت میکنم. ...
15 دی 1390

اولين سرما خوردگي

نفسم سرما خورده ! يعني اول من سرما خوردم و بعد بابا مهدي !  با تمام مراقبتي كه كرديم نشد و نفس سرما خورد . ديشب تا صبح تب داشتو ناله ميكرد . پاشويش كردمو ناز و نوازش . امروزم رفتيم پيش عمو دكتر . كلي دوا و اينكه ويروسيه و آنتي بيوتيك نميخواد . آرتينا از اوا عمرش تا حالا كه 15 ماهش شده سرما نخورده بود . ...
3 دی 1390

عسل

يه لحظه آرتينا رو با ظرف عسل تنها گذاشتم ، ديدم عجيبه هيچ صداش نمياد و منو صدا نميكنه . بعله! عسلو ريخته بود و داشت با انگشت ميماليدش به اين ور و اونور گاهي هم به دهنش ميزد و ميگفت به به! منم گذاشتم به حال خودش باشه . يكم بازي كرد و خسته شد شيريني عسل هم دلشو زد به  من نگاه كرد و گفت : " بغل" منم ظرف عسلو برداشتمو داشتم دنبال قاشقش ميگشتم كه ديدم چسبيده به موهاش! بردمش حموم . حمومو خيلي دوست داره ...
3 آذر 1390
1